تمام شده
As this is your own product, the "Add to Cart" button has been removed. Please visit as a guest to view it.
سلام بر ابراهیم 2
۴۰,۰۰۰ تومان
شناسه محصول:
T55-16892
دسته: ادبیات, داستان و مجموعه داستان ایرانی, زندگی نامه و سرگذشت نامه و خاطرات, زندگینامه،خاطرات و سفرنامه, عمومی, کتاب
توضیحات ابراهیم هادی در سال 1336 در محلهای نزدیک به میدان خراسان به نام شهید سعیدی متولد شد. ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش بقال بود. ابراهیم پدرش را در نوجوانی از دست داد. دبستان را در مدرسه طالقانی گذراند، مقطع دبیرستان را در مدرسه کریمخان و ابوریحان گذراند. در نهایت در سال 1355 دیپلم ادبیات خود را گرفت. ابراهیم هادی همزمان با تحصیل به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیتبدنی و پس از آن به آموزش پرورش منتقل شد. یکی از کارهایی که ایراهیم هادی در جنگ انجام میداد انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب بود. در مواقعی در مناطق کوهستانی پیکر شهدا را بر روی شانههای خود حمل میکرد و به عقب میبرد. در نهایت ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی مفقود شد. آنها در کانالهای فکه در حال مقاومت از پیشروی دشمنان بودند، زرمندگان از گردانهای کمیل و حنظله حضور داشتند. در تاریخ 22 بهمن سال 61 و پس از جدا شدن از بقیه دوستانش هیچ خبری از ابراهیم هادی نیست. کتاب سلام بر ابراهیم تعدادی از خاطرات نقل شده از خانواده، دوستان و همرزمان ابراهیم هادی میباشد. خاطره تویوتا از کتاب سلام بر ابراهیم اوایل انقلاب بود. هنوز جنگ آغاز نشده بود. ابراهیم در یکی از ادارات دولتی کار می کرد. من هم مدتی بود که در حراست صدا و سیما فعالیت داشتم. آن ایام در حوالی مسجد محمدی و خیابان زیبا سکونت داشتیم. یک روز عصر، توی کوچه ایستاده بودم که ابراهیم از سر کار برگشت. این بار با دفعات دیگر فرق داشت! او سوار بر یک ماشین مدل بالا بود! یک خودروی سواری تویوتای سفید صفر کیلومتر را جلوی منزل پارک کرد و پیاده شد. چشمانم از تعجب گرد شده بود. جلو رفتم و گفتم: عجب ماشینیه؟! کجا بوده؟ چند خریدی؟ ابراهیم درب ماشین را قفل کرد و رفت به سمت خانه. دنبال ابراهیم وارد خانه شدم و در حضور خانواده شروع کردم از ماشین ابراهیم تعریف کردن… بعد گفتم: سوئیچ ماشین رو بده یه دور بزنیم. ابراهیم ساکت بود و حرفی نمی زد. کمی که گذشت گفت: «نه، این ماشین به درد ما نمیخوره. می ترسم ما رو زمین بزنه.) گفتم: مگه موتوره که بخوری زمین؟! ابراهیم دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت: «همین ماشین می تونه ما رو بزنه زمین. می تونه ما رو از همه چیز دور کنه. از خدا، از مردم و … همین فردا ماشین رو میدم به یکی دیگه.» گفتم: به کی؟ اصلا از کجا آوردی ؟! گفت: این ماشین رو یکی از آقایون علما توی اداره به من هدیه کرد. اما به درد من نمی خوره. گفتم: عیب نداره، بذار باشه من ازش استفاده میکنم لااقل مامان و بچه ها جایی خواستند برن… گفت: نه، به درد ما نمیخوره. فردا بدون ماشین به محل کار رفت. عصر بود که صدای زنگ خانه به صدا در آمد. رفتم دم در. یک آقایی پشت در ایستاده بود. سلام و علیک کردیم. ایشان در حالی که به ماشین نگاه می کرد گفت: اومدم سوییچ ماشین بگیرم. منزل آقای هادی، درست اومدم؟ با تعجب گفتم: بله، شما؟! گفت: من رو آقا ابراهیم فرستاده. شما باید عباس آقا باشید. با نشانی هایی که داد مطمئن شدم. سوییچ را دادم و ایشان هم با ماشین رفت. آن شب خیلی با ابراهیم حرف زدم. آخه این چه وضعه، یه ماشین هم برا خودت نگه نمی داری، چرا هرچی دستت می رسه میبخشی؟ بابا خودت هم آینده داری، خونواده داری و… ابراهیم طبق معمول لبخند می زد. بعد فقط یک جمله گفت: «خیلی بهتر شد که این ماشین رفت.» او به کارهایی که می کرد ایمان داشت. می دانست آنها که از متن جامعه و از حضور در کنار مردم جدا شدند و به افراد مرفه تبدیل شدند، از همین موارد آغاز کردند. ابتدا ماشین مدل بالا، خانه ی شیک و… فردای آن روز فولکس آقای حسین جهانبخش که از دوستانش بود را گرفت و گذاشت پشت درب خانه! گفت: «این هم ماشین. اگه جایی خواستی بری ماشین هست. من هم بی اعتنایی از کنار فولکس درب و داغون رد شدم و رفتم توی خانه. وصیتنامه ابراهیم هادی بسم رب الشهداء و الصدیقین اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز میدانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا میکنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده میشود. خدایا تو را گواه میگیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایشها قرار دهم. امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری. خدایا هر چند از شکستگیهای متعدد استخوانهایم رنج میبرم، ولی اهمیتی نمیدادم؛ به خاطر اینکه من در این مدت چه نشانههایی از لطف و رحمت تو نسبت به آنهایی که خالصانه و در این راه گام نهادهاند، دیدهام. خدایا، ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمیدانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر میدانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو میشتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و میکنم. خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعلهور است که اگر تکهتکهام کنند و یا زیر سختترین شکنجهها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر میدهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید. دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام میخواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمیشود. والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته ابراهیم هادیپور
وزن | 257 کیلوگرم |
---|---|
مؤلف | |
ناشر | |
Color |
تک رنگ |
گروه | |
سال چاپ | |
نوبت چاپ | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
ژانر کتاب | |
نوع کاغذ | |
نوع صحافی | |
Writing | |
زبان | |
Original Language | |
تعداد صفحات | ۲۳۶ صفحه |
شمارگان | ۱۰۰۰۰ نسخه |
شابک | 9786007841402 |
امتیاز 0 از 5
0 reviews
امتیاز 5 از 5
0
امتیاز 4 از 5
0
امتیاز 3 از 5
0
امتیاز 2 از 5
0
امتیاز 1 از 5
0
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سلام بر ابراهیم 2 ” لغو پاسخ
محصولات مرتبط
پیشنهاد تهران 55
اسلایدر محصول 1
اسلایدر محصول 2
سبد خرید فروشگاه
ورود به سایت
هنوز حساب کاربری ندارید ؟
ایجاد حساب کاربریشانس خود را امتحان کنید!
- شانس خود را برای دریافت هدیه امتحان کنید
- با هر ایمیل یک بار شانس خود را امتحان کنید
هرگز
بعدا یادآوری کنید
نه ممنون
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.