لذتی که حرفش بود

۱۰۰,۰۰۰ تومان

نقد و بررسی کتاب لذتی که حرفش بود «ما با خیال زنده‌ایم. به همین دل‌خوش‌کنک‌های ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگی ست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک‌عمر مشغولمان می‌کند. اما خیال، پرواز است. ما با خیال جهان را وسیع می‌کنیم. جهان را قابل‌تحمل می‌کنیم». این جملاتی است از پیمان هوشمندزاده در کتاب لذتی که حرفش بود. او به‌عنوان یک عکاس از تجربیات، دیده‌ها، شنیده‌ها و حس‌هایش می‌گوید و با نگاهی متفاوت لحظه‌هایی به ظاهر ساده را که گاهی به آن‌ها توجه نمی‌کنیم به ما یادآوری می‌کند. لذتی که حرفش بود شبیه کتاب‌های دیگر پیمان هوشمندزاده نیست و مطالب آن به شکلی است که خواننده را در دنیای آرام و لطیف خود غرق می‌کند. روایت‌هایی ساده، پراکنده و متفاوت که یک‌بار خواندن آن قطعا لذتی است که بعدها حرفش را خواهید زد. درباره کتاب لذتی که حرفش بود یکی از کتاب‌هایی که در چند سال گذشته در بازار نشر ایران سرو صدا کرد و فروش خوبی داشت. کتاب «لذتی که حرفش بود» نوشته‌ی پیمان هوشمندزاده است. این کتاب مجموعه داستان یا رمان نیست که طبق یک خط روایی ماجرایی را برای خواننده تعریف کند بلکه شش تک‌نگاری است از دیدن و زیستن. هوشمندزاده عکاس و نویسنده است، او با نگاهی تیزبینانه به محیط اطراف خود سعی کرده است از تجربه‌های ناب که از نظر بسیاری از آدم‌ها شاید مواردی پیش پا افتاده باشد یا بدیهیاتی که ساده از کنار آن‌ها عبور می‌کنیم و حتی کمتر به آن‌ها فکر می‌کنیم بنویسد. شش تک‌نگاری این مجموعه با عناوین «طبیعی»، «فراموشی»، «سکوت»، «خیال»، «لذت» و «تن ترسه» هستند که هوشمندزاده در هر بخش از موضوعات مختلف و احساساتی که مرتبط با آن موضوع است به زیبایی صحبت کرده است. زمانی که این کتاب را به دست می‌گیریم احساس می‌کنیم یک دوربین عکاسی به دست گرفته‌ایم و به نوعی خاطرات خود را مرور می‌کنیم. هوشمندزاده قلم دل‌نشین و متفاوتی دارد او به زبانی ساده و روان از تجربیات عکاسی خود حرف زده است. به طوری که خواندن این کتاب برای عکاسان یادآور تجربه‌ها و خاطرات تکرار نشدنی است و برای مخاطبان غیر عکاس هم دیدن زندگی از نگاه یک عکاس شیرین و دوست‌داشتنی خواهد بود. طرح روی جلد کتاب بسیار دوست‌داشتنی است و با مضمون نوشته‌های کتاب همخوانی دارد. مضامینی که هر کدام جزئیاتی از زندگی اطراف ماست. تمام خرت و پرت‌های ریز مثل دکمه‌های قدیمی، قرقره نخ، قفل و کلید، ته مداد، تراش، سنجاق، تیغ و … که در خانه همه پیدا می‌شود روی تصویر جلد وجود دارد و نگاه کردن به هر کدام ممکن است ما را یاد کسی، جایی و زمانی خاص بیندازد. نگاره‌های کتاب لذتی که حرفش بود روایتی ساده دارند که به شکل پراکنده بیان می‌شوند و خاصیت قصه‌گویی ندارند بلکه مشاهداتی هستند از پیرامون و خاطرات نویسنده که در عین حال به خواننده یادآوری می‌کند که: «قدرت دیدن، شناختن و شکافتن ساده‌ترین اتفاقات جاری زندگی و حرف زدن در مورد آن‌ها. گاهی نیاز است تا انگشت عکاس برای فشردن شاتر بلرزد، قلم در دست نویسنده بلغزد و مخاطب جسارت کندوکاو در جزئی‌ترین رکن آثار پیش رویش را بیابد». کتاب لذتی که حرفش بود با لحن ساده و صمیمی خود از عکس‌ها، آدم‌ها و تفاوت‌ها و شباهت‌هایی می‌گوید که ذهن را به خود مشغول می‌کند و حسی پر از آرامش به خواننده القا می‌کند. هوشمندزاده ترس‌ها، نشانه‌ها، زیبایی‌ها و جزئیاتی را در نوشته‌هایش به کار می‌گیرد که بارها و بارها آن‌ها را در زندگی دیده و شنیده‌ایم و با آن‌ها زندگی کرده‌ایم. حجم کم این کتاب باعث شده تا خواندن آن برای عصر یک روز تعطیل یا هدیه دادن به یک دوست خوب گزینه‌ی ایده آلی باشد. در بخشی از کتاب لذتی که حرفش بود می‌خوانیم اما بیشتر ترکمن‌ها باآنکه در ایران هستند ولی فارسی نمی‌دانند. در نتیجه زمانی که به آن‌ها می‌رسی همه‌چیز در سکوت شکل می‌گیرد، ارتباطی یکسره در سکوت. یک نفر روبه روی توست که قرار است از او عکس بگیری. هردو به هم نگاه می‌کنید. گاهی با هم دست می‌دهید. کلماتی جابه‌جا می‌شود که از هیچ‌کدامشان هیچ معنایی دستگیر هیچ‌کدامتان نمی‌شود. ولی موضوع کاملن مشخص است: تو قرار است از او عکس بگیری و او یا تصمیمش را گرفته یا در حال فکر کردن است که این اجازه را به تو بدهد یا نه. گاهی از لبخندها و حرکاتش می‌فهمی که این سکوت از رضاست، ولی گاهی آن‌قدر سنگین می‌شود و ادامه پیدا می‌کند که هرلحظه احتمال می‌دهی طرف زبان باز کند و خیلی محکم بگوید: برو، از سرزمین من برو، وگرنه می‌خورمت. عکس درست مثل آدم‌های ساکت است. آدم‌هایی که همیشه با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان می‌کنند، بازی‌مان می‌دهند و یا سرمان شیره می‌مالند. آدم‌هایی که زمان می‌برد تا بفهمیم سکوتشان از دانایی ست، تعمق است یا نادانی. عکس‌ها را مثل آدم‌ها باید شناخت. آدم‌ها رازند، آدم‌ها زمان می‌برند. عکس‌ها زمان می‌برند. هر عکس واژه‌ای ست غیرقابل بیان، واژه‌ای که هیچ‌وقت ساخته نمی‌شود. واژه‌ای که راز می‌شود و پنهان می‌ماند. عکس ساکت است و این بدیهی ست و این رمز است. عکس ساکت است و هر چه به ما نشان می‌دهد بدیهی ست. هرچند ما بدیهیات را فراموش می‌کنیم ولی یادمان باشد که بدیهیات بزرگ‌ترین رازهای جهان‌اند. پارسال زمانی که در قندهار بودم، یکی از عجیب‌ترین سفرهایم را تجربه کردم، افغان‌ها بارها و بارها به اشکال مختلف همین بدیهیات را به ما یادآوری می‌کردند. همین بدیهیاتی که در کودکی همیشه درباره‌شان سؤال می‌کردیم و جوابی نمی‌گرفتیم؛ و آن‌قدر بی‌جواب می‌ماندیم که دیگر فراموشمان می‌شد. در افغانستان فرمان نیمی از ماشین‌ها سمت چپ است و نیمی سمت راست، درنتیجه گاهی مجبوری از دری سوار شوی که سمت خیابان است.

وزن 105 کیلوگرم
مؤلف

ناشر

Color

تک رنگ

گروه

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

نوع کاغذ

نوع صحافی

Writing

زبان

Original Language

تعداد صفحات ۱۰۲ صفحه
شمارگان ۱۰۰۰ نسخه
شابک 9786002295729
0 reviews
0
0
0
0
0

نقد و بررسی‌ها

پاک‌کردن فیلترها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “لذتی که حرفش بود ”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهاد تهران 55