As this is your own product, the "Add to Cart" button has been removed. Please visit as a guest to view it.
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد (اثر فالاچی) (دارینوش)
۱۴۹,۰۰۰ تومان
مجموعه کلاس کوچولوها (16×16)،(گلاسه) (قدیانی)
۳۰,۰۰۰ تومان
مجموعه آثار احمد شاملو دفتر سوم:ترجمه ی قصه و داستان های کوتاه
۴۹۵,۰۰۰ تومان
شناسه محصول:
T55-18919
دسته: ادبیات, داستان و مجموعه داستان خارجی, عمومی, کتاب
توضیحات گزیده ای از دفتر دوم آثار احمد شاملو می خوانیم: …اما اگر سراسر کوچهام را سرراست و سراسر سرزمینم را همچون کوچهیى بىانتها بسرایم دیگر باورم نمىدارید. سر به بیابان مىگذارید! پل الوآر در اغاز دفتر دوم احمد شاملو می خوانیم: شعر امروز ما شعرى آگاه و بلند است، شعرى دلپذیر و تپنده که دیرى است تا از مرزهاى تأثیرپذیرى گذشته به دورهى اثربخشى پا نهاده است. اما از حق نباید گذشت که این شعر، پس از آن همه تکرارهاى بىحاصل، بیدارى و آگاهى خود را به مقدار زیاد مدیون شاعران بزرگ دیگر کشورها و زبانهاست. ــ استادانى که شعر ناب را به ما آموختند و راههاى تعهد را پیش پاى ما نهادند. شاعرانى چون الوآر و لورکا، دسنوس و نرودا، حکمت و هیوز و سنگور و میشو که ما را با ظرفیتهاى گوناگون زبان و سطوح گوناگون این منشور آشنا کردند و از حصار تنگ قصیده و غزل و رباعى پروازمان دادند و چشماندازى چنان گسترده در برابر دیدهگان ما نهادند که امروز مىتوانیم ادعا کنیم که حتا شناخت استادان بزرگى چون حافظ و مولوى را نیز ــ از نظرگاهى تازه و با معیارهایى سواى «معاییر الاشعار العجم» ــ مدیون شناخت شعر جهانیم… از این جهت شاید بتوان پذیرفت که مجموعهى حاضر مىبایست بسى پیشتر فراهم آمدهباشد. حقیقت این است که اگر چه ضربهى اول را نیماى بزرگ فرود آورد و بیدارى ِ نخستین را او سبب شد، این ضربه در آن روزگار تنها گیجکننده بود: با فریاد نیما از خوابى مرگ نمون بیدار شدیم با احساس شدید گرسنهگى، اما در گنجههاى گذشتهى خانهى خود چیزى نمىیافتیم زیرا هنوز نگاهمان از خواب چندصدساله سنگین بود. ضربهى بیدارکننده در شخص من چاپ نخستین بخش ناقوس بود : نخستین شعرى که از نیما خواندم در نخستین بارى که نام او را دیدم: اول فروردین 1325. اما این بیدارى کافى نبود. پس، جست وجو آغاز شد. به یارى ِ فرانسهى ناقصى که مىدانستم در نخستین جست وجوها به ماهنامهى «شعر» رسیدم (از نشریات پىیرسهگر). و در این مجله بود که، هم در نخستین نظر به لورکا برخوردم در شاهکارى چون قصیده براى شاه ِ «هارلم». چیزى که اگر چه هم در آن ایام به ترجمهاش کوشیدم تنها و تنها شگفتانگیزى مىکرد نه اثربخشى. شاعران دیگرى چون روردى و کوکتو و سنژون پرس و اودى برتى و بسیارى دیگر که نام و آثارشان در شمارههاى ماهنامهى «شعر» مىآمد بیگانهگى مىکردند و مقبول طبع خام من که هنوز سخت جوان و بىتجربه بودم و از ناقوس نیما به شاه ِ هارلم لورکا پریده، نمىافتاد. لذت بردن از این اشعار براى من میسر نبود؛ و ذهنى که در بوستان سعدى و نظم ابوحفص سغدى متحجر شده بود آمادهگى ِ درک و پذیرش شعرهایى را که فرهنگى زنده و پویا طلب مىکرد نداشت. شاعرى چون مایاکوفسکى نیز ــ که به شدت تبلیغ مىشد ــ تنها و تنها «تعهدآموز» بود نه «شعرآموز»؛ گو این که بعدها بسیارى از منتقدان آبکى درآمدند که من به شدت از او تأثیر پذیرفتهام! ــ البته دلیلى که براى این حکم بىفرجام اقامه مىکردند از خود حکم جالبتر بود: آخر، متهم به مناسبت چندمین سالگرد خودکشى ِ مایاکوفسکى شعرى نوشته بود! مدرک از این جانانهتر؟ ــ اما حقیقت قضیه این بود که، در مبارزهیى که میان ا.صبح (به عنوان افراطىترین شاعر آن روز) و بوروکراتهاى به خیال خود «مترقى» ِ آن روزگار درگیر شده بود، مایاکوفسکى را (که آنان کورکورانه تبلیغ مىکردند) پیرهن عثمان کرده بودم تا در پناه او بتوانم حرف خودم را بگویم. و خود پیداست که چنین شعرى لحنى مایاکوفسکىوار مىطلبید. همین و بس. شاید براى ناقدان گرامى ِ شعر و ادبیات وطن هنوز هم مرغ یک پا داشته باشد، اما بهراستى نه! مایاکوفسکى تأثیر قابل عرضى بر من نگذاشت. اما جست وجو با پیگرى ادامه یافت. بودلر و ورلن، و از آخرترىها فرنانگرهگ، و بهخصوص سوپروى یل که تأثیرشان در دستهى متغزلان نوین (به سرکردهگى ِ توللى) سخت آشکار بود نیز در من علاقهى زیادى برنمىانگیخت. امکانات مالى اندک (و معمولا زیر صفر) اجازهى مطالعهى چندانى نمىداد و حداکثر بهرهجویىهاى من در همان دایرهى مجلاتى از قبیل ماهنامهى شعر محدود و محصور بود که همانها را نیز آن سواد و فرهنگ اندک قد نمىداد تا در قلمرو شعر فارسى تجربه کنم. مىخواستم و نمىتوانستم. و کم و بیش داشتم در نیما متحجر مىشدم (در حدود مرغ باران مثلا)، که به ناگهان الوآر را یافتم. و تقریبآ در همین ایام بود که فریدون رهنما پس از سالهاى دراز از پاریس بازگشت با کولبارى از آشنایى ِ عمیق با شعر و فرهنگ غرب و شرق و یک خروار کتاب و صفحهى موسیقى. آشنایى با فریدون که بهخصوص شعر روز فرانسه را مثل جیبهاى لباسش مىشناخت دقیقآ همان حادثهى بزرگى بود که مىبایست در زندهگى ِ من اتفاق بیفتد. به یارى ِ بىدریغ او بود که ما ــ به عنوان مشتى استعدادهاى پراکنده که راه به جایى نمىبردیم و کتابى براى خواندن نداشتیم و یکسره از همه چیز بىبهره بودیم ــ به کتاب و شعر و موسیقى دست یافتیم و آفاق جهان به روىمان گشوده شد. خانهى فریدون پناهگاه امید و مکتب آموزشى ِ ما شد. کار بار افکندن ما در خانهى او از یک ساعت (در روزهاى نخست آشنایى) به ساعتها و بعدها گاه به روزهاى متوالى کشید. من بهراستى نمىدانم وجودمان تا چه حد مزاحم آسایش و زندهگى ِ او بود، زیرا به مصداق آن که دود از کُنده بلند مىشود باید بگویم خود او بود که سخاوتمندانه، در نهایت گذشت و تا فراسوى بزرگوارى به بهرهجویىهاى ما دامن مىزد. فریدون براى ما قاموسى شده بود که از طریق او به هرچه مىجُستیم دست مىیافتیم: از آشنایى ِ کلى با موسیقى ِ علمى و مکاتب نقاشى تا کشف شعر ناب. در هر حال حق فریدون رهنما بر شعر معاصر، پس از نیما، دقیقآ معادل حق از دست رفتهى کریستف کلمب است بر آمریکا! ــ در آن روزگاران فریدون تنها کسى بود که ما را تأیید مىکرد، بهمان کتاب مىداد بخوانیم، براىمان حرف مىزد، پَر و بالمان مىداد، تشجیعمان مىکرد و حتا پول مىداد که کتابمان را چاپ کنیم (چاپ اول قطعنامه به سرمایهى او شد). پیش فریدون که بودیم براى خودمان کسى بودیم و از پشت در خانهى او به این طرف فقط توسرى بود! بارى آشنایى ِ با الوآر (که ضمنآ فریدون از دوستان نزدیکش بود) منجر به کشف جوهر شعر و زبان شعر ناب شد. و همین کشف اخیر بود که بعدها به مکاشفات دیگرى انجامید. مکاشفاتى که بى پىبردن به جوهر ناب شعر میسر نبود: کشف حافظ و مولوى، و کشف فردوسى از نظر ارزش صوتى ِ کلمه! ــ چیزى که هنوز که هنوز است بعض استادان ما خیال مىکنند دو ذرع و نیمش یک دست کت و شلوار مىشود! و به این ترتیب بود که من از نیما جدا شدم. دفتر ششم هواى تازه ــ که نیما نمىپسندید و از آن خشمگین مىشد ــ اگر عقیدهى خودم را بخواهید ثمرهى تلاش توانفرساى شاعرى است که احساس شعر را با کشف شعر عوضى گرفته است و با این همه دست و پایى مىزند تا از آنچه کشفى بزرگ انگاشته به سود زبان و فرهنگ و شعر محیط خویش کارى انجام بدهد در حالى که هنوز، نه از ماهیت شعر گذشتهى وطنش آگاه است و نه (دست کم) از زبان مادرى ِ خود آگاهى ِ به کارخورى دارد! ــ جلالخالق!ــ و خشم ِ نیما هم شاید معلول همین حقایق بود. و این حماقت گریبانگیر این بنده بود و بود و بود، تا آن که سرانجام از خود شرمش آمد و به توشهاندوزى پرداخت. کارى که مىبایست به کشف زبان و ظرفیتهاى شگفتآور آن، به کشف موسیقى ِ کلام و ارزشهاى صوتى و رنگ و بو و طعم و مهربانى یا خشونت کلمه بینجامد. در واقع شرایط اقتصادى سبب شد که کارها سروته انجام گیرد : نخست نویسنده و شاعر شدیم و بعد به فراگرفتن زبان پرداختیم؛ شعر را در زبان دیگر از شاعران دیگر آموختیم و بعد به شعر فارسى بازگشتیم و به خواندن و آشنا شدن با خدایانى چون حافظ و مولوى همت نهادیم. بد هم نبود. گیرم نمىدانم اگر آن اشتیاق و شور دیوانهوارى که در جان ما شعله مىکشید نمىبود و اگر فریدون چون فرشتهى نجاتى بهموقع از آسمان فرود نمىآمد سرگذشت ما چه مىشد! É بارى از آنچه مىخواستم بگویم پُر دور افتادم : در این سالها یا آن سالها یکى از کارهاى بسیار مفیدى که به همت ما عاشقان سینهچاک شعر صورت گرفت ترجمهى شعر شاعران بزرگ جهان بود. کارى که هر یک از ما در حدود سلیقه و امکانات خویش انجام دادهایم. تقریبآ هیچ یک از شاعران نسل ما نیست که به ترجمهى تودهیى از اشعار مورد علاقهى خویش نپرداخته باشد. بىگمان این اشعار بر حسب آن که تا چه حد در زبان فارسى جا افتاده باشد در برداشتهاى شاعران دیگر از شعر و در تجربههاى شاعرانهى آنان اثرى عمیق به جا نهاده است. به همین لحاظ من لازم مىدانم (و توصیه مىکنم) که هر یک از این شاعران ِ مترجم از آن شعرها که به فارسى برگرداندهاند مجموعهیى فراهم آرند. در مورد شخص خود باید بگویم که متأسفانه دربهدرىها و نابهسامانىهاى فراوان مانع آن شد که بتوانم از هرچه ترجمه کردهام نسخهیى براى خود نگهدارم و اکنون که بدین مهم برخاستهام مىبینم آنچه در دسترسم هست حتا یک دهم آن همه شعر که در مدتى نزدیک به سى سال به فارسى برگرداندهام نیست و بهناچار موقتآ به گردآوردن همین مقدار اکتفا شد. پارهیى از آنچه در این مجموعه فراهم آمده اشعارى است که با یارى ِ دوستان دیگر به فارسى درآمده است. ــ از آن جمله شِکوهى پرل مىلى است که حمید میرمطهرى آن را با متن انگلیسى مقابله کرده است. نیز اشعار لنگستون هیوز که با حسن فیاد به فارسى برگرداندهایم، همچنان که پارهیى از هایکوهاى ژاپنى را. ترجمهى شعر من انسانم و منظومهى بسیار زیباى جنونزدهگان ِ خشم محصول همکارى با آلک، مترجم کوشاى آثار شعرى ِ ارمنى است. نخستین چاپ شعر دیگرى از این مجموعه نیز به امضاى دیگرى به چاپ رسیده بوده است. مشتى از این اشعار از نو براى این مجموعه ترجمه شده و مشتى دیگر به دلیل در دسترس نبودن متن اصلى حتا از تجدید نظر نیز محروم مانده است، که چه بسا در ترجمهى آنها لغزشهایى نیز صورت گرفته باشد. به هر حال اینها نکاتى بود که مىبایست گفته مىشد.
وزن | 933 کیلوگرم |
---|---|
مؤلف | |
مترجم | |
ناشر | |
Color |
تک رنگ |
گروه | |
کشور | |
سال چاپ | |
نوبت چاپ | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
ژانر کتاب | |
نوع کاغذ | |
نوع صحافی | |
Writing | |
زبان | |
Original Language | |
تعداد صفحات | ۷۴۲ صفحه |
شمارگان | ۱۱۰۰ نسخه |
شابک | 9789643511821 |
امتیاز 0 از 5
0 reviews
امتیاز 5 از 5
0
امتیاز 4 از 5
0
امتیاز 3 از 5
0
امتیاز 2 از 5
0
امتیاز 1 از 5
0
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مجموعه آثار احمد شاملو دفتر سوم:ترجمه ی قصه و داستان های کوتاه ” لغو پاسخ
محصولات مرتبط
پیشنهاد تهران 55
اسلایدر محصول 1
اسلایدر محصول 2
سبد خرید فروشگاه
ورود به سایت
هنوز حساب کاربری ندارید ؟
ایجاد حساب کاربریشانس خود را امتحان کنید!
- شانس خود را برای دریافت هدیه امتحان کنید
- با هر ایمیل یک بار شانس خود را امتحان کنید
هرگز
بعدا یادآوری کنید
نه ممنون
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.