مقالات شمس تبریزی تصحیح محمد علی موحد (خوارزمی)

کد شناسه :1310
مقالات شمس تبریزی تصحیح محمد علی موحد (خوارزمی)
  • عنوان :
    مقالات شمس تبریزی تصحیح محمد علی موحد (خوارزمی)
  • ناشر :
  • شابک :
    9789644870132
  • مولف :
  • مترجم :
  • نوبت چاپ :
    6
  • قطع :
    وزیری
  • نوع جلد :
    زرکوب
  • تعداد کل صفحات :
    425
  • زبان اصلی :
    فارسی
  • وزن گرم :
    1640
  • تاریخ چاپ :
    1401
  • افتخارات و جوایز :
    <body></body>
  • نقد و بررسی :
    <body></body>
  • دیگر کالاها:
  • قيمت :
    3,350,000 ریال
  • موجود نیست

مقالات شمس تبریزی نوشته شمس الدین محمد تبریزی نشر خوارزمی . مقالات شمس تبریزی، مجموعه‌ای از سخنان و حکایات نغز و دلپذیر است که در دوران اقامت شمس تبریزی در قونیه (از سال 642 تا 643 و پس از غیبتی کوتاه از سال 644 تا 645 قمری) بر زبان وی جاری شده، و پس از او توسط مریدان مولانا جلال‌الدین محمد بلخی به‌صورت یادداشت‌هایی پراکنده جمع‌آوری گردیده‌است. از گسیختگی و بریدگی عبارات و مطالب پیداست که این کتاب را شمس‌الدین خود تألیف نکرده بلکه همان یادداشت‌های روزانهٔ مریدان است که با کمال بی‌ترتیبی فراهم نموده‌اند. به نوشته ی بدیع‌الزمان فروزانفر: «میان مقالات شمس با مثنوی مولوی ارتباطی قوی موجود است و مولانا بسیاری از امثال و قصص و مطالب مقالات را در مثنوی خود مندرج ساخته‌است.» محمد خدادادی کتابی با عنوان «بازتاب اندیشه‌های شمس تبریزی در مثنوی مولوی» نگاشته‌اند و نتیجه گرفته‌اند که بسیاری از گفته‌ها و اندیشه‌های مولوی در مثنوی معنوی، انعکاس سخنان و اندیشه‌های شمس تبریزی در مقالات اوست. شمس خود ننوشتن خویش را این گونه توضیح داده‌است: «من عادت نبشتن نداشته‌ام هرگز؛ سخن را چون نمی‌نویسم در من می‌ماند و هر لحظه مرا روی دگر می‌دهد». مطالب موجود در مقالات شمس را می‌توان به چند بخش تقسیم نمود: شخصیت و زندگی و خانواده شمس رابطه شمس با مولانا قصه‌ها و حکایات یادکرد بزرگان آموزه‌ها شمس در ضمن سخنان خود، اشارات جالب توجهی دربارهٔ عارفان بزرگ معاصر و پیش از خود همچون بایزید بسطامی، جنید، شبلی، منصور حلاج، ابن عربی، شیخ اشراق، بهاءولد، اوحدالدین کرمانی و … و حتی خود مولانا داشته است که از جنبه‌های مختلف دارای اهمیت هستند. بخش‌هایی از کتاب گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز. گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا. می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟ می‌گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی‌کند. چنان‌که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر … یکی را هم او خواندی هم غیر او … یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من. راست نتوانم گفتن؛ که من راستی آغاز کردم، مرا بیرون کردند. اگر تمام راست گفتمی، به یکبار همه شهر مرا بیرون کردندی. چون به سوی کعبه نماز می‌باید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟ دل خود را سجود کرده‌اند. زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده است و در تازی نیامده است.