در اتاقی تاریک و نم گرفته،استادی که مدارج علم را پیموده اما به شادمانی درونی نرسیده است بیقرار در پی دست یافتن به آرامش است و چون آن را در چهارچوب دانش زمینی نیافته است روح خود را به شیطان، نیروی تاریک هستی،عرضه میکند.فاوست باعصیان بیمانند خود، انسان را با پرسشی پیچیده و مبهم روبه رو میسازد:سرکشی بر سنتها چه پیامدها و چه سرانجامی خواهد داشت؟ و در همین راستا،گوته،ادیب و اندیشمند آلمانی همچنان که فاوست را به هزارتوی رسیدن به پاسخ میکشاند خود پرسشهایی دیگر برآن میافزاید:آیا فاوست رستگاری خود را به ازای هیچ به اهریمن واگذار کرده است؟و یا چون ایوب تنها در آزمایشی الهی گرفتار شده تا آنچه دارد و نمییابد را بشناسد؟و فراتر ازهمه اینها آیا این فاوست است که به دامان پلیدی فرو افتاده یا اهریمن است که دیگربار همنشینی با بلندپایگان را برگزیده است،همانهایی که میپرسند "چرا"