جسیکای 16 ساله عاشق دویدن است. او در مسابقهی دو چهارصد متر نفر اول میشود و رکورد میزند اما درست بعد از مسابقه تصادف میکند و یکی از پاهایش را از دست میدهد. روزهای اول ناامید و سرخورده است و حتی در سادهترین کارهای روزمرهاش هم دچار مشکل میشود. اما کم کم سعی میکند با مشکلش کنار بیاید. در این حین با رزا آشنا میشود و زندگیاش تغییر میکند. توضیحات: انتشارات پرتقال منتشر کرد: بزرگ ترین آرزویش این نیست که از خط پایان بگذرد یا مردم تشویقش کنند؛ بزرگ ترین آرزویش این است که مردم خودش را ببینند، نه وضعیتش را. این تنها چیزی است که هر کسی با هر نوع ناتوانی از دیگران می خواهد. از ظاهر آدم ها یا از چیزی که متوجه اش نمی شوید، در موردشان قضاوت نکنید؛ سعی کنید آنها را بشناسید
0 نظر