بخشی از کتاب پی نکتههایی بر «جامعهشناسی خودمانی» تقدیم به آموزگار همیشگی ام « جناب آقای سیدرضا صدر » به پاس آموزه های ارزشمندش فصل اول: مقاله ها گزیده ای از مقالات اجتماعیِ ناپیوسته که طی دوسال گذشته در مطبوعات کشور به چاپ رسیده اند. درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را حکیم ناصرخسرو کتاب و کتاب نخوانی ایرانی ... از من خواسته شده بود که در صفحات محدودی نظر خود را درباره ی این که چرا مردم هم وطن من کتاب نمی خوانند و یا چرا کتاب کم می خوانند بنویسم. فکر می کنم پاسخش خیلی پیچیده نیست: مردم ایران کتاب نمی خوانند. چرا؟ برای این که کتاب نمی خوانند. فقط همین. احتمالاً شما هم شنیده اید: « دانی کف دست از چه بی موست ـ زیرا کف دست مو ندارد. » ولی حالا چه شده و یا چه نشده که کتاب نمی خوانند، آن برای خودش مبحثی است دیگر، که من نه اولین نفرم که قرار است راجع به آن صحبت کنم و نه بدون تردید از صالحین در این مبحث. برای چنین پدیده ای پایه ای، آن هم با این پیچیدگی و این همه متخصّص و کارشناس کهنه کار و تازه کار و این همه مقالات ریز و درشتی که تابه حال در مورد کتاب نخوانی هموطنان طی این چند دهه گذشته نوشته شده، خوش باوری می خواهد که از لابه لای این هزار تو یکی سر در بیاورد و فریاد بزند که یافتم... یافتم. نه، این عملی نیست. اصلاح مسائل فراگیر اجتماعی نه کار یک روز و دو روز است و نه کار یک نفر و دونفر، و نه درمان آن را باید در تک نسخه ها جستجو کرد. اما اگر در حد « نق زدن » ، آن هم با انتظار تاثیرگذاری، « چیزکی » نزدیک به صفر به مشکل و مسئله نگاه کنید،
0 نظر