ایگلتون رابطه ی تولید و کار و مالکیت را ترسیم میکند که هسته ی تفکر مارکس را تشکیل میدهد. وی سپس شرح هوشمندانهای از آرمانشهر مارکس ارائه میکند: جایی که در آن کارْ خودکار شده است و ساختن سد یا تولید جارختی همانقدر ابعادی از خودشکوفایی است که مزه کردن هلو یا لذت بردن از یک کوارتتِ زهی. تری ایگلتون با تامل در اینکه مارکس بیشتر دغدغه ی تفاوتها را دارد تا برابری، شرح میدهد که آزادی برای مارکس مستلزم رهایی از کار دستمزدی است، یعنی نوعی وفور در تولید و فراوانی آنچه به لحاظ مادی ضروری است. ما زمانی آزادیم که، همچون هنرمندان، رها از مهمیزِ احتیاجات جسمانی، تولید کنیم و همین سرشت است که مارکس آن را جوهر تمامِ انسانها میداند.
0 نظر