سید علی صالحی مجموعه اشعار دفتر یکم مجموعه باران شعر معاصر ایران، از مشروطیت تا امروز باز باران ، با ترانه باگهرهای فراوان می خورد بر بام خانه …» ☔ 🔵 « موسسه ی انتشارات نگاه » ، در چهل و چهارمین سال تلاش هایش برای پدید آوردن هوایی تازه در عرصه ادبیات معاصر ایران ، در ابتکاری تازه همت به انتشار آثار مطرح ترین شاعران امروز ایران در مجموعه ای نفیس و خوش چاپ، در قطع زیبا و خوشدست پالتویی با عنوان « باران » نموده که در برگ برگ این آثار ماندگار تازگی و طراوت ادبیات معاصر را می توان احساس کرد. موسسه ی انتشارات نگاه قصد آن دارد که برای دسترسی آسان دوستداران شعر معاصر ایران به ویژه جوانان ، این آثار جاودانه را به آسانترین روش ، از طریق سایت موسسه عرضه بدارد و تقدیم نسل مستعد و علاقمندان ادبیات معاصر نماید. امید آنکه این خدمت و تلاش فرهنگی موسسه ی انتشارات نگاه ، بر لوح دل فرهنگدوستان این سرزمین اهورایی نقش بندد… « پس از باران، آنک ستارگان می درخشند وشن روشن ! » توضیحات گزیدهای از مجموعه اشعار سید علی صالحی: سر بر سینه ستاره آنجاکه قصیده پروازىست، دل در نازکاى غزلى شِکْوه مىکند، که ملالى اگر بماندهست، خراب از دریغ نفسىست که هاىهاىِ هرگزش به گیسوان آبى خواب طره مىتَنَد. بارى با کولهبار همیشه خورشید نشسته به درد میراثْوارِ کسى که از سلطه نگاهش سر بر سینه ستارگان جاودانه مىچرخد. هجاى بلند باستانى بر دستهامبشارتى سپید، که در خوابهاى منتظر مىروید. و از ضیافت باران هجاى بلند باستانى علفىست، که با صبحى از دیار شگفت خواب مسیر آبى رود را قدم مىزند. بر دستهام دست بردار، دیگر کسى به بام این خانه نخواهد رفت. از خوابهام دیگر کسى پروانهاى نخواهد گرفت دریغا این وحشى غریب هرگز نخواهد خواست که بداند امسال، سال پَر گرفتن علفىست که هیچکسش نگفت، بار تو اگر سنگین است اما عطرى سبک خواهى پراکند. بر مدار آبى بلند بگذارهمیشه از نیاز ستاره بماند دِینى به گردن ماه که نازکتر از زانوان علفى مىلرزد. و تا چشمى بر پیشانى آبست، به سوسوى بىگدار نور مىتوان دوید این خیال خواب است که بر مدار آبى بلند آسیمه مىچرخد. در آغاز کتاب مجموعه اشعار سید علی صالحی: فهرست مقدمه 25 کتاب 1. از آوازهاى کولیان اهوازى سر بر سینه ستاره 29 هجاى بلند باستانى 30 بر مدار آبى بلند 32 دایره و تکرار 33 از شیئى و از جهان 34 اورادِ خضراى من 36 مولود ماه 38 مسیح 40 معَبّر 41 گرگِ نَر 42 در خواب مرسلین 44 زخم و خاطره 46 بر کفِ هفت دریا 47 در انحناى رود 48 آوازهاى خورشید 49 هجاهاى سر در گُم 50 هرچه داشتم رو کردم 51 خانه هفتم 53 رمه 54 چندان که بگذرى اى پشیمان! 55 هلاهل هفتسر 56 از چراغ اول 57 مجالى نیست 58 رنجوارهاى 60 راز 61 نطفه آتش 62 سایهها 63 حلاج 64 سرشت سور 66 برگزیده 67 وصیت 68 تَنا 69 نیلوفر 70 کاهنه 72 واریاسیون 73 اگر بازم بگذارد 74 از اَبد 75 به شالِ سبز 76 جادوگرِ واژگان 77 کتاب 2. منظومهها به همین سادگى 81 عاشقانه (من از باغ معلق آسمان آمدهام،) 84 بیایید… همه با هم ترانه بخوانیم 86 منظومه تولد در مرگ 90 او (مشتى ستاره بود یک لشکر از غزل) 94 منظومه ظهور 95 کتاب 3. لیالى… لا سرود موسى در آتش طور 101 سرود سیاوش از تماشاىِ مِجْمَر مرگ 108 سرود مور از جمجمه سلیمان 113 سرود سقراط در شام شوکران 116 سرود بزرگ در صبحِ ناتمام 119 کتاب 4. پیشگو و پیاده شطرنج با گُل 125 مادران 127 بوسه براى بدرقه 128 زن 129 از همگان 130 بىقرارتر 131 نه این 133 هجاى غلیظ 134 با قُلهها 135 برخواهم گشت 136 گره در کلاف 137 آه اى دلِ بُریده 139 حرفىست 140 شب کفتار 141 موج در موج 143 کتاب 5. مثلثات و اشراقها بینالطلوعین 147 در اخطار خاکستر 148 حواشى 150 ملائک موعود 151 دوایر گیسو 152 هاتانه 153 قرینه یالها 154 از او بودن 155 آرامش 156 عاشقانه (در انتهاى جاده شیرى، ستارهاى گریان از مزار گمشدگان مىگذرد) 158 حافظانه 159 از همه سو 161 این کُشته را 162 سال نو 163 کرانهاى دیگر 164 صداى زخم 165 آخرین اقرار 166 کتاب 6. عاشق شدن در دى ماه، مُردن به وقتِ شهریور سِجِل 171 هشت و نیم شامگاهى غریب 172 از آن هیچکدامِ همیشه 173 چرا جهان را دوست مىدارم؟ 174 ترانه متوارى 175 حاشیه، شاید… 176 آرزوهاى مشترک 178 زنبوران مگر…؟! 180 منادى نومیدوار آسمان 181 پرسش و پاسخ 183 پیامبر 185 شناسایى 186 مثلا… 187 علائمى روشن 190 ترانه تعطیلات 192 پچپچه بیوهاى در باد 193 جادو 194 پیدایش تکلم نامها 195 لبانه آب 197 باور که نمىکنند! 199 اندکى گلایه کنم!؟ 201 رو به یک طرفى… 203 شوکران (بىجهت از معانى این مدینه سخن مگوى!) 205 تمام 208 دلاشوبه انعکاس 209 سنگْنبشتهاى دیدم 210 * * * (اینجا نیست جز بهدریغ، سرى بهدیوار و دیدهاى بهخون.) 211 چشم به راه 212 هووَه!! 213 وقتى که خیلى خوشحالم 214 آه مأنوس بىمزار من! 215 قوافى ساده 216 به سرعتِ سایه در قفاى پسین 217 جا… 219 دهان به دهان 220 ظنینى ظریف 222 سهتار 223 دیگران را دیدن 224 دستى از دریا خواهد آمد 225 تَغزلِ تاریک 226 بادهاى شمال و بادهاى جنوب 227 اگر عاشق نشویم، مىمیریم! 229 لورکا 231 هى بانو! 232 پشت همین سادگىهاى بسیارمان 233 پیشنهاد 235 مراثى براى پلکهایت 237 فاصله نامها 238 تعویذ 240 کتاب 7. دیر آمدى رىرا داستان بلند رىرا در واپسین شب آن هزاره رؤیا 243 رعایت رؤیا و خواب هفتم عطارد 244 باد، بلاهت، یا واژهاى در همین حدود… 246 از القاب آینه دور است! 247 یعنى نگفتمت…؟! 249 تمامت نکردم، تمامم کن 250 رؤیاى راحله 252 همگان را شبیه شما دیدهام 254 رمه رؤیا 255 آوازهایى در راه 256 برگردیم سر اصل مطلب 257 راه، راهى که راه… 258 بهخاطر همه خوابهامان 260 براى صفحه شعر یک روزنامه رسمى 262 لامحال 263 فرود، سهگاه، بیدق باد 264 بعضى مىدانند، بعضى نمىدانند 265 اقرار در کُنیه کلمات 267 حرفى نیست! خب…؟! 269 کیتارو، کیتارو…! 270 بیا برویم رؤیا ببینیم 272 دویى، دالایى، لاما، دویى… 274 ادامه همان اولا و آخرآ… 275 جانشینِ موعودِ پسینترین فردا 277 براى بامدادى دیگر 278 صورت ساده بوسیدن 279 ناگهان کلماتى از رؤیاى تو آوازم دادند. 281 فىمابین 282 همیشه منتظر خبرى خوش خوابهاى تو را مرور مىکنم 283 حروف… 284 بى«امیدِ» چیدنى شاید… 286 اندکى آرامتر! 288 نَحوِ مَحو… 289 کوکو 290 پرسش نخست و پرسش آخر، آه پاسخ پریشان! 292 بگذارید حرفم را بزنم! 294 هر واژه را بدین تکلم رؤیا راهى نیست! 296 روا 298 در این بودنىها، باد اگر باد است… 299 وقت اوقاتم، چکیده اندوه! 301 یکى دیگر، از میان همه اما یکى دیگر… 302 سکوت، فراموشى، و آرامش 303 پیشتر از این نامش را نمىدانستم 305 پرنده، هى پرنده پر قیچى! 306 در لهجه وزیدن خاموشان 308 امتحان ثلث سکوت 309 مکاشفات ساحرِ قُلوبِنا 310 یا اگر نشد… 311 حکایت 312 بازگشتها 314 کتاب 8 و 9. نامهها و نشانىها نامهها 313 1 (سلام / حال همه ما خوب است) 321 2 (بیا برویم روبهروى بادِ شمال) 323 3 (دارم هى پابهپاى نرفتن صبورى مىکنم) 324 4 (نه / پرسوجو مکن) 325 5 (سرانجام باورت مىکنند) 327 6 (قبول نیست رىرا) 329 7 (درست است که من) 331 8 (به گمانم باید) 334 9 (نه من سراغ شعر مىروم) 336 10 (مىتوانم کنار تو باشم و) 337 11 (اشتباه از ما بود) 338 12 (در ارتباط مخفى با خواب گریهها) 339 13 (من راه خانهام را گم کردهام رىرا) 341 14 (بىقرارم) 343 15 (مىترسم، مضطربم) 346 16 (خداحافظ…) 348 نشانىها 345 مىدانم 353 سر بههوا 358 چه بوى خوشى 361 حالا دیگر 364 همینجا 366 آسمان، آبى… 369 مىدانم، حالا سالهاست 373 کتاب 10. سفر بخیر نوبت 377 نمىدانم چرا اسمى ندارد 379 جابهجایى در آغاز و پایانِ یک موضوع 380 مسافرى که از شما سخن گفته بود 382 دارد باران مىآید 384 یادآورى (هنوز تا شب قرارِ تو گویا) 386 یک سؤال ساده از ابوسعید ابىالخیر! 388 پیشبینىِ پَرَندوش 389 میدان هِرَوى 391 عجیب است 395 عزیزم 397 ادامه همان حرفِ آشنا 399 با آنها که بالاى دیوار نشستهاند 401 تکرار یک فعل ساده از جناحِ ماضى مطلق 403 مُرغِ مهاجر 404 جواب 407 بالاخره 408 هلاک 409 هیچ، حرام! 411 تا کجا…!؟ 412 خبر خیرى خواهد رسید 414 دارد یک اتفاق تازه مىافتد 416 قرار بر اشاره او بود 419 خط و خبر 421 باغ 422 نامها، نفرات، نامهاى نفرات 424 اصلا هیچ 426 کتابت 428 سرِ کوچه، آنسوتر از تماشاى کودکان 429 حروف اضافه، حروف ربط… 431 دُرُست (عمرىست که در نمازِ گریه حتى) 433 یکى دو تصویر از ترانهاى قدیمى 435 دِق، دریا، دِق 437 پُل و تکرارِ همان ترانه معلوم 439 مَرغا، جوارِ پیرِ بابونه 441 قضیه از این قرار بود 443 هى عجب! 445 چقدر علامت سؤال؟ 447 پیش از رسیدن به خط آخر یک رباعى بخوان! 448 مسجد سلیمان 450 گاهى اوقات پیش مىآید 452 گزندِ کلید 454 کتاب 11. ساده بودم، تو نبودى، باران بود مردهام باز خواهد گشت 459 مالِ شما! 462 لُطفآ نفرِ بعدى…! 464 مثلِ بسیارى دیگر 466 اسمى داشت، یادم رفت 468 وابسته واپسین اسم 469 تا 471 پدر 472 در خانه 473 نقطه وَه…! 476 بىاسم است 478 پنهانى 480 بین راه… 482 سال 485 چمدان 488 حوصله کُن! 490 آشغالهاى دَمِ در 492 راهِ دورِ توکا 494 حروف و نقاط 497 باشد…! 500 تنها گُرسنگان مىفهمند 502 کمکم باورت مىشود 506 راه به راه 508 ممکن است دیر برگردیم 510 از هرچه بودنِ حالاى ما 512 فقط فاصله بود 514 گشت، گهواره، زمان 516 پس چرا اینهمه دیر!؟ 518 ماه در خواب هور 521 گفتوگو در پارک 524 سلام یعنى براى همیشه خداحافظ! 526 ملائک شبنمها 529 از هرچه گفتن بوسه 531 داستان یک گفتگوى محرمانه 532 مشام این سیب سبز 534 امید 535 رموزِ حروف 537 اتفاق 538 گوشْزَد 540 دستمالهاى کوچک چهارخانه 542 منظره 543 یک لحظه دُرُست 545 چیزى نیست 547 بگومگوى کلماتى که… 550 بین خودمان بماند 552 ها… که بله! 554 ملاحظه 556 حسِ خوش وَرا 558 خانه و جهان 559 همه راست مىگویند 563 مایل به زندگى 565 نامهاى که براى… 568 یک گفتگوى ساده 571 باجه تلفن 577 فردا صبح زود 580 زندگى (پشت ویترین پُر غبارِ این مغازه هنوز) 582 کتاب 12. آخرین عاشقانههاى رىرا داستانِ یک استکانِ شکسته 587 او (چه خوب مىشد همین لحظه) 595 بى… 597 پیشبینى 598 گُلى… بادهاى بى نىلبک! 599 گوشه در لغت به معنىِ کنایه آمده است 600 از گریههاى عَلو 602 پس کى این روز، روزِ به این بلندى تمام خواهد شد؟ 604 زنى بود بالِ رودِ برهنه گَنگ 605 بچههاى اهل همین هوا مىگویند تو برمىگردى. 607 چیزى از سَفَر کَم آوردم 609 حوصله رفتنِ اینهمه راه در من نیست. 611 خُب همین است دیگر…! 612 دخترِ بادهاى نیلوفرى 613 این روى نوار 615 باز هم به سلامتى خودت! 617 لابهلاى همین سکوت 618 باز هم توسل به ماه، به کسى چه مربوط! 620 نزدیکتر بیا، مىخواهم ببوسمت. 622 کى، به هر وقتِ این غروب! 623 ماخولاى نیماى من 624 اولا یکجورى باید… که بعدها! 626 اگر…! 628 زندگى (من هم مثل عدهاى از آدمیانِ همین کوچه هنوز) 629 سرقتِ یک سطرِ ساده از نامههاى خودم 631 اطلاعیه براى اهلِ تماشا 633 حواسات به من هست؟ 634 الف، تنفسِ هو 636 وَشا… ها باشد، دردت به جانم. 639 تا با منى، نترس، بیا، بعدآ خودم مىگویم چرا. 641 یکى دو پیاله با مولوى 643 بستن و گشودنِ دکمههاى پیراهن 646 وقتِ شب از میم و سین و حرفِ بعدىِ ما 648 بهزودى همه چیز آشکار خواهد شد 650 من وَحىِ آبها را شنیدهام 652 خودت بفهم، بعد با هم به خانه برمىگردیم 654 من ترانه در ترانه باز مىخوانم، بعد لبهامان روىِ کتابِ… ناتمام! 656 اَمر به واژه مىکنم، سنگپارهها تکان مىخورند! 658 از دریاها گذشتیم و دیگرباره از روحِ آب زاده شدیم! 660 بیشتر اوقات، مشکل از خودمان است. 662 مراد از معنىِ مىکشان… 664 ما باید بفهمیم…! 666 مىگویند عاقبتِ آینه… بخیر! 668 چیزى نیست، دو سه خطِ ساده است. 669 چه شبهاى نابهنگامِ پُر لُکنتى! 670 اگر ستاره دارى، خانهام را روشن کن! 672 ملاقات در میخانه 674 اسمها، خطْخوردگىها، و روزگارِ حرفِ عجیبِ «خ» 676 ما شاعرانِ سپیدهدمِ جهان 680 کتابها، کلمات، آدمیان… 682 بزرگِ بىتا، عشق، اسمِ یک نفر که تویى! 684 به یارى ما خواهند آمد، آرام، خاموش، نادیده و شگفت! 686 کلمه، نامزدِ کمْروى سکوت من است 689 بماند…! 691 با همین حروفِ بىمنظور، فالى بزن، حتمآ مبارک است! 693 از این خاک و از این خانه و از این مردمان 696 کتاب 13. رؤیاهاى قاصدک غمگینى که از جنوب آمده بود حالا سالهاست 701 وقتى 703 براى اول و آخر 706 اگر ممکن است 708 من از میل نور 710 دُرُست 712 مىگویم نمىشود 715 این طرفها 717 پس تو 719 هرچند 721 تا بوده 724 اگر بشود 726 سر به بیابان 728 نگفته، نپرسیده… 730 کتاب 14. آسمانىها پیادگانِ فالِ سکوت 735 از به خاطر سپردنِ بعضى کلماتِ بىکتاب 737 داشت مىآمد 739 شما ملتفت نبودید 740 همسایههاى ما نیز نمىدانند 743 یک لحظه انگار کسى مىگوید 744 نگویید 745 ثانیه به ثانیه 746 پلاک 749 تو باید یک جایى همین اطرافِ آشنا باشى 752 در دامنههاى بىنشانِ باغى دور 754 بىسایه مُردنِ درخت 756 همیشه 757 ما مىبایست مىفهمیدیم 758 قرائتِ خطوطى خیس از خوابِ چشمهاى مادرم 760 مهآلود 764 درِ میخانه زدند… 765 ماه در پَرده 767 یادآورى 769 کتاب 15. دعاى زنى در راه بخواه! (چه فرقى مىکند) 773 شبى (یکى دو پلاک) 775 شاید (تو غفلت پروانه را) 778 آن (دارند حرف مىزنند) 779 نجاتدهنده (حالا حوالىِ همین روزهاى مثل هم) 781 بینا (فقط یک راه دارد) 783 بیاید (باد، پَسینه، پردهها، کلمات) 785 بخواه! (من مىشناختماش) 787 شبى (کجاى کارى… چکاوکِ غمگین) 788 شاید (امشب آسمان خیلى صاف است:) 790 آن (تو پیش از اتفاقِ این سکوت) 793 نجاتدهنده (غنیمت است این دور هم نشستن و) 795 بینا (از پرده پنهان نیست) 797 بیاید (بازآ) 800 بخواه! (نرسیده به راه) 802 شبى (اى کاش مىدانستى) 807 شاید (مىگفت مولیا بخوان) 809 آن (هى چاقوىِ کُندِ کهنسال!) 814 نجاتدهنده (شبى آنجا… بلند) 815 بینا (مرا چه به ترسِ گریه از این گمان،) 818 بیاید (خوابم نمىآید امشب!) 820 بخواه! (یعنى بالاخره مىآید) 823 شبى (آنجا راههاى بسیارى به بانونه و) 826 شاید (بدجورى دچارِ همین طِبْقِ معمولهاى بىتفاوتایم) 828 آن (تو باید با این بادِ بىبازگشت) 829 نجاتدهنده (هم بىقرارِ نرفتنِ خویش وُ) 831 بینا (این رَدِپاى بىپایانِ پرندهاى است) 833 بیاید (رو به سمت نور ایستادهام) 835 کتاب 16. دریغا ملا عُمر از مویههاى بُرقَعپوش کابلى 839 همینطور است 841 کتاب و مَرهَم و عصا 842 شوکران 843 کلمات، سنگپارهها، ابراهیم 844 کمپِ خیرآباد 845 از طرفِ تأمینات طالبان 846 معجزه 848 دخترى اهل هرات به من گفت : 849 ناامیدى عاشقانه یک روشنفکر افغانى در استکهلم 851 از چگورى افغان است این… 852 اینجا میهن من است 853 تو… بن لادن! 855 نمىدانید، نخواندهاید! 857 از قندهار تا شمالِ کویته 858 پارهاى از نامه هاجر به نامزدش 860 هنوز بن لادن را نیافتهاند. 861 شما چه مىدانید بر میهنِ من چه رفته است! 863 شاه 865 تهران خیلى بزرگ است، من از تاجیکانِ هزارهام. 866 راه خانه فراموشم شده بود 869 کتاب 17. چیدن محبوبههاى شب شین (سربسته باش پیشانىِ شکسته) 873 ه (خودش آمده بود که بمیرد) 874 ر (برنمىگردد این رود) 876 ز (شب، استعاره عجیبىست) 877 الف (تو دربهدرِ بستن بند کفش وُ) 879 دال (هیچ خاطرهاى باقى نخواهد ماند.) 881 شین (من دردها کشیدهام از درازناىِ این شبِ بلند) 882 ه (تا ماه) 883 ر (در تاریکىِ همین دوروبرهاى بىراهِ ما) 885 ز (هى عَقلکِ فلاخَنْفروش) 887 الف (چشم بهراهى آفتاب) 888 دال (امشب / نه فاخته مىخواند) 889 شین (قُمرىهاى بىخیال هم فهمیدهاند) 890 ه (باد مىآمد یا نمىآمد، نمىدانم) 891 ر (همه روزهاى نرفته) 893 ز (اَبَرک آسودهاى بالاى کوه) 895 الف (هى دختر دانا) 896 دال (همه ما) 897 شین (تنها کودکانِ سینهْخوارِ ستاره و آهو مىفهمند) 899 ه (زَرا…!) 901 ر (یک سازى مىزند این رودِ بىپرده از آوازِ ما) 902 ز (خودت خوبى) 904 الف (در ایوان علفپوش کهربا) 905 دال (شنیدهام یکجایى هست) 908 شین (دیگر از آنهمه رفته رؤیانویس) 910 ه (دنیاى غمانگیز نادرستى داریم) 911 ر (بعضىها چه راحت به خواب مىروند) 913 ز (کارِ هر شبِ من است.) 915 الف (عطرِ آرامِ عبورشان هنوز) 917 دال (در بازىِ باد وُ) 918 ش (یک زنى آنجاست) 919 ه (تنها ستارگانِ هزار دورِ اینهمه ساکت) 921 ر (خیلى زود که برگردى) 922 ز (مهتابىترین شامگاهِ راهِ جنوب) 924 الف (روزى / یک روزِ سردِ زمستانى) 926 دال (از وَهْمِ آینه آمدند) 928 شین (شاعران بزرگ) 931 ه (نه اتوبوس، نه گردنه، نه گور) 932 ر (تنها براى بهارىترین رؤیاى کودکان خواهم خواند) 933 ز (همین، که مقابلِ تو) 934 الف (دور، من دور ماندهام از شما) 936 د (دیدید / چون از خوابِ چاه به خانه بازآمدید) 938 شین (به زانو درآمدیم و) 939 ه (همین است که هست) 941 ر (هى گنجشککِ بىقرارِ بالاى بید) 942 ز (از هفت سرانگشت عطر و نور و حنا) 943 الف (کدام سحرگاهِ چلچلهْریزِ روشنى دیدهاى) 944 د (از آغازِ عطسه آب و گِل) 945 شین (پروانه، هى پروانه!) 946 ه (راهِ نجاتى نیست) 947 ر (آخر این چه شکستن است) 949 ز (من وظیفه دارم این واژگان برهنه را) 950 الف (پرندهاى که از نیزارهاى خزانى گذشته است) 951 دال (باد از احتیاطِ پاورچینِ پردهها) 952 نمایهها : نمایه الفبایى نام مجموعهها 955 نمایه الفبایى نام شعرها 957 نمایه الفبایى سطر اول شعرها 977 مقدمه روایتِ کوتاهِ من و کلماتى که از آسمان چیدهام کلمه کلمه، زندهام و کار مىکنم: کلمه به کلمه! روزها… نیمه دومِ همه روزها پا به راهِ روشنایىِ جهان مىشوم. مىبینم، مىشنوم، یاد مىگیرم، ذخیره مىکنم: هر چیزى، هر حِسى، هر اتفاقى، هر هَستى، چه خوب، چه غیر، و لاغیر! شبها وقتى همه زندگان به خواب اَندَرَند، تازه بیدارىِ بىدلیلِ من آغاز مىشود، نه بهاختیار، که تا یاد دارم قرارِ حیاتِ من همین بوده است: از دورانِ دورِ کار و نان و دبستان تا همین ساعتِ ساکتِ بامدادى که ذره ذره مشغولِ معامله با کلماتام. عمرِ خویش را ثانیه ثانیه مىدهم تا از آسمان، کلمه کلمه بستانم، بچینم، ببویَم و براى هر چرایىِ خویش، چراغى شاید. خلوتِ شب چیز دیگرىست، هم در خلوتِ همین شب است که کلمات از بیگارى براى اشیاءِ مىگریزند، و شعر… نافرمانىِ کلمات نسبت به نامیدنِ جهان است. و من براى عطر و هوش و حضور و حرفشان احترامى عمیق قائلم. احترام حتمآ احترام مىآورد، آنها را آهسته مىنویسم که مبادا از غیظِ قلم آزرده شوند. کلمات خواهرانِ مناند، پرستارانِ زخمىترین رؤیاهاى آدمى، که دعوتشان به ساحتِ سحورى، وظیفه فطرىِ من است. نمىدانم دوستانِ دیگرم به چه چیزى «شعر» مىگویند، اما شعر براى من شفا دادنِ جراحتهاى زبان و زندگىست، زبانِ زندگىست. ما یکدیگر را دوست مىداریم، و آنها مىدانند که من فقط از زبانِ شما سخن مىگویم. و کو… او… که از زبانِ زبان و زبانِ زندگى و زبانِ مردم سخن بگوید و بىسایه بماند؟! همه چیز انسان است و همه چیز براى انسان است. اساسِ عشق همین است به هر آگاهى بر این زمین: کاستن از اضطرابِ جهان و افزودن بر آرامشِ آدمى. شعر، رستگارىِ زبان را بشارت مىدهد. رستگارىِ زبان، رهایىِ اندیشه را تضمین مىکند، و رهایىِ اندیشه، آخرین آوازِ شاعرانِ مسئول است، چه در برابرِ زبان، چه مقابلِ مردمِ خویش. زدودنِ زنگارها و گسستنِ زنجیرها، هم به نیتِ رهایىِ انسانىترین رؤیاها. من پایبندِ همین پندارِ سادهام. کلمه کلمه، زندهام و کار مىکنم : کلمه به کلمه! هم از نخست قرارِ من و کلمه همین بوده است که هیچ فرق و فراقى نتواند ما را از زیارتِ یکدیگر محروم کند، چه در گشایش و چه در تنگنا، چه در اندوه و چه به شادى: مهم نباشد صبح و شامِ بودن یا نبودن براى خودم. مهم نباشد که وقت چیست و بىوقت کدام است براى خودم. و مهم نباشد که داشتن چرا و نداشتن یعنى چه براى خودم. کلمات… ثروتِ بىپایانِ پندارِ من بودهاند همیشه، و تا هست مىدانم هیچ اتفاقى توانِ خاموش کردنِ مرا ندارد در این بَختِ سَختِ ساده، حتى مرگ که باورش دشوار است، زیرا در این پنجاه سال تنفس و ترانه، سهبار با یقینِ کامل به انجامِ وظیفه آمد و دست خالى به خانهاش بازگشت تا من عبرت بگیرم که فرصتِ فهمیدنِ زندگى و سرودنِ دوباره آن چه اندازه… چه اندازه اندک است. سید على صالحى
0 نظر