و آنک بردیاست برتنش پرنیان فبر نهاده سر بر سنگ و کف در کف غرقابه ی خوناب،چنان نرم وسبک بار،که نه هیچ نسیم،نه هیچ توفان بی پایایی برچهره ی سیماب گونش خم نیفگند.. آنک تویی وتنها تو.خفته در تنت برای ابد.نه شرار آتش اسپند همسفر است نه دخمه ی سنگسر نه امواج دریا نه بادهای ناهمنورد نه مهربان مادر ونه من ،اردشیر شاه ونه هیچ کس .پرند فگنده بر سراسر خون آلود بر بی شکل تر بر بردیا
0 نظر