جامعه آمریکای آن زمان – 1900 – به غیر از مردم اصلیاش به دو بخش تقسیم میشد: مهاجران و سیاهان. تاته و کولهاوس شخصیتهای رمان رگتایم، نمایندهای از همان قشرها هستند؛ دو شخصیت مهمِ پویایِ داستان که روایت مهاجرت به سرزمین رویاها را از دید آنها میبینیم و میشنویم. در پیشگفتار مترجم آمده است: رگتایم یک رمان نو است، نه به معنایی که در جنبش فرانسوی «رمان نو» میبینیم. یعنی گرفتن یک نظرگاه ذهنی و حلشدن «من» یا «اگو»ی نویسندهی داستان در سراسر بافت داستان و جستوجوی نظم در آشفتگی یا آشفتگی در نظم. صناعت این رمان از این جهت «نو» است که به مقتضیات موضوع خود پاسخ میدهد. در این رمان شخصیت اصلی، برجسته و محوری آنچنان که در رمانهای دیگر مشهود است دیده نمیشود. شخصیتها و گرههایشان در کنار هم و با هم شکل میگیرند و به پیش میروند. در کتاب اول ایولین و ماجراهایش رکن اصلی حوادث کتاب محسوب میشود. امادر بخش دوم شخصیت کولهاوس واکر پسر و ماجرای درگیریاش، چشمگیر شده و تعلیق داستانی را به خود اختصاص میدهد. شاید بتوان گفت چون قسمت اعظم کتاب به کولهاوس واکر اختصاص یافته و در انتها با تحول شخصیتی، اتفاقات دیگری برای او میافتد، بتوان گفت شخصیت اصلی کولهاوس واکر است. شخصیتهای رگتایم خیالی هستند اما چند شخصیت واقعی تاریخی از جمله «هری هودینی» شعبده باز تردست، «اما گلدمن» زن انقلابی و خطیب مبارز، «هنری فورد» سازنده اتومبیلهای ارزان قیمت، «زیگموند فروید» روان شناس، «رابرت پیری» کاشف قطب شمال، و چند تن دیگر نیز وجود دارد. دلمشغولیها و مسوولیتهای دهههای بعد مثل تکنولوژی، نژاد و قدرت در زندگی شخصیتهای کتاب تاثیر میگذارند و خواننده در خلال این ماجراها که به شکلی طنز آمیز بیان میشوند، احساس نشاط میکند تا زمانی که تراژدی واقعی رفته رفته رخ میدهد. بازی بین تاریخ و تخیل – که دکتروف آن را خوب بلد است – همه لطف رمان است؛ اینکه چطور این دو با هم یکی میشوند، گاهی از هم دور میشوند، گاهی همدیگر را نقض میکنند و گاهی به هم تبدیل میشوند.
0 نظر